جملات..........
مهربانیم را چنان گریاندند که بوی نا گرفت . . نامهربان شدم ...
گذشت آنوقت هایی که مردم همدیگر را دور میزدند ،حالا از روی هم رد می شوند
از درد های کوچک است که آدم می نالد
وقتی ضربه سهمگین باشد ، لال می شوی....
نظرات شما عزیزان:
در غبار می ماندم و در مـــــــــه گم می شدم
و نغمه ی این ملودی تکراری
برای همیشه به فراموشی سپرده می شد...
برچسبها: